روشاروشا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

روشا کوچولوی ما

6 ماهگی و اولین غذای کمکی

    من گشنمهههههه !!!! پس این غذای من کی آماده میشه ؟؟ کم کم دارم عصبانی می شم   فکر کنم خوشمزه باشه , حالا چجوری باید اینو بخورم         مرسی مامان جونم , خیلی خوشمزه بود باز هم می خوام ....     ...
31 ارديبهشت 1391

نوروز 1391

عیدت مبارک عزیز دلمممممممممممم بله سال 90 که بهترین سال زندگیم بود تموم شد و سال 91 آغاز شد. پارسال واسه من و بابایی سراسر خوشی و لحظات شیرین بود.  بهترین و خوشحال کننده ترین روز، روز تولد تو بود واسه همین سال 90 شد بهترین سال زندگیمون. خدا جونم به خاطر این همه لطفی که نصیب ما کردی ازت ممنونممممممممم.  دختر گلم حضور تو باعث شد که لحظه سال تحویل رنگ و بوی دیگه ای واسه من و بابایی داشته باشه. ازت ممنونیم که با خودت یه دنیا شادی و طراوت برامون اوردی .     روشا و علی کوچولو   ...
10 فروردين 1391

اتفاق غیر منظره ...

همه چیز خیلی خوب بود و من و بابایی در کنار تو غرق در شادی بودیم تا اینکه در هفتمین روز تولدت مجبور شدیم شما رو به خاطر زردی توی بیمارستان بستری کنیم , روزهای بدی رو پشت سر گذاشتیم تا شما خوب شدی عزیزم .....   فدای اون ژست قشنگت یشه مامان         ...
30 آبان 1390

تولد یک فرشته کوچولو

روزی که تا ابد درخشانترین روز تقویم ما شد . روشا جون ما در روز جهارشنبه 18/8/90  ساعت 9:35 صبح یک روز برفی در بیمارستان نجمیه توسط عمه میترای عزیزش , با وزن 3١10 و قد 49 سانتی متر قدم به این دنیا گذاشت . تولدت مبارک عزیزممممممممممممم   اینم اولین عکس در اولین ساعت تولدت :         اینم عکس دختر عزیزم , روز دوم ..... به خونه خودت خوش اومدی   ...
30 آبان 1390

سیسمونی

دختر عزیزم امروز بالاخره حوصله کردم تا یکسری عکس از اتاق قشنگت و وسایلی که مامان منظر زحمت کشیدن برات تهیه کردند , بگیرم و توی وبلاگت بزارم تا برات یادگاری بمونه , من و بابایی که خیلی خوشمون اومد , امیدوارم که تو هم خوشت بیاد. اینم نمایی کامل از اتاقت :                                       ...
10 آبان 1390